گاهی اوقات انسان ها از برخی اصول مهم به سادگی عبور می کنند. حتی برخی به خاطر اینکه آن را فهم نکردهاند به اشتباه آن را رد میکنند.
کم توجهی یا بی توجهی به اصل «تبدیل تهدید به فرصت» نیز از این دست عادت هاست. در حالی که استفاده صحیح از این اصل می تواند پایه گذار بسیاری از موفقیت ها شود. در حوزه مدیریت اصل تبدیل تهدید به فرصت بسیار کارآمد است.
می توان این گونه بازگو نمود که بزرگترین فرصت ها ریشه در بزرگترین تهدیدها دارد. با این نگرش، انسان در مواجهه با مشکلات به جای پرداختن به جنبه منفی به فرصتی نگاه میکند که در دل این تهدید وجود دارد.
فیلم شلاق برای فهم بهتر این اصل واقعاً راهگشاست.
در سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) فیلمی با عنوان شلاق (Whiplash) ساخته شد. این فیلم در همان سال نامزد ۵ جایزه اسکار شد و یک جایزه را نیز به خانه برد. «دیمین شزل» کارگردان جوان این فیلم دو سال بعد در سن ۳۱ سالگی نامزد ۱۴ اسکار و برنده ۶ جایزه از جمله اسکار بهترین کارگردانی برای فیلم «لالالند» شد.
موضوع بحث این نوشته در خصوص فیلم «شلاق» است. فیلم درباره جوانی است که آرزو دارد روزی به بالاترین سطح در نواختن درام برسد. استادی جدی و خشن او را به شاگردی می پذیرد. این سرآغاز ماجرایی است که سراسر با شکنجه، تحقیر، سختی و حس ناامیدی پیوند خورده.
اوج داستان در انتهای فیلم رقم می خورد. استاد، شاگرد را به اجرای یک ارکستر دعوت می کند که بسیاری از صاحبنظران بیننده آن هستند. ولی نت موسیقی اشتباهی را به وی می دهد تا بتواند آبروی او را جلوی همه صاحبنظران ببرد و آینده موسیقی او را نابود کند. شاگرد وقتی این موضوع را درمی یابد که دیگر دیر شده است … .