فیلم ۱۲ مرد خشمگین (۱۲ Angry Men) هرچند محصول سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۵) است ولی همچنان به‌عنوان یکی از فیلم‌های برتر تاریخ سینما شناخته می‌شود. این فیلم سیاه‌وسفید که قسمت عمده آن در یک اتاق فیلمبرداری شده است به‌اندازه‌ای جذاب است که نه‌تنها بیننده را مجذوب خود می‌کند بلکه او را به دیدن چندباره آن تشویق می‌نماید.

داستان ۱۲ مرد خشمگین درباره کشمکش میان اعضای یک هیئت‌منصفه است که برای اعلان رأی نهایی درباره یک پرونده قتل در جلسه‌ای دور هم جمع شده‌اند. موضوع پرونده درباره جوان ۱۸ ساله‌ای است که پدر خود را با چاقو به قتل رسانده است. تمامی شواهد و قرائن که در جلسات متوالی دادگاه به آنها اشاره شده، بر علیه پسر جوان است. درحالی‌که یک نفر از ۱۲ نفر عضو هیئت‌منصفه (هنری فوندا) به گناهکار بودن او مطمئن نیست و اصرار بر بحث و گفتگو بین اعضا دارد.

نقد فیلم ۱۲مردخشمگین

قوانین دادگاه‌های آمریکا به اینگونه است که باید همه‌ی اعضای هیئت‌منصفه روی یک رأی اتفاق‌نظر داشته باشند (دوازده به صفر). به‌این‌ترتیب اعضا مجبور به بازگو کردن داستان قتل و چگونگی انجام آن می‌شوند. به‌مرور بر تعداد آرای بیگناهی افزوده می‌شود. دلایل و توجیهات شخصیت اصلی فیلم آن‌قدر منطقی هستند که بالاخره در پایان فیلم اعضای هیئت‌منصفه متهم را بیگناه اعلام می‌کنند.

جدای از بحث‌های فنی و تکنیکی فیلم ۱۲ مرد خشمگین (که آن را شایسته نامزد شدن برای سه اسکار نموده) این فیلم پیام‌های مدیریتی زیادی را در خود دارد. به‌گونه‌ای که در برخی دانشگاه‌ها از آن برای آموزش اصول مدیریت، رهبری، کار تیمی و … استفاده می‌شود:

تصمیم‌های مهم نیازمند صرف زمان است:

در ابتدای فیلم اعضای هیئت‌منصفه برای این‌که به کارهای خود برسند عجله دارند زودتر حکم نهایی را صادر کنند و به‌سادگی در مورد گناهکار بودن نوجوان رأی می‌دهند درحالی‌که تصمیم‌های مهم نیاز به بررسی زیادی دارند.

یک تغییر یا اشاره کوچک گاه بسیار تأثیرگذار است:

شک معقول یکی از اعضای هیئت‌منصفه که از گناهکار بودن جوان مطمئن نیست موجب تغییر نگرشی در اعضای هیئت‌منصفه می‌شود که در نگاه اول غیرممکن به نظر می‌رسد. مانند دور زدن یک قطار که نیازمند حرکت در یک مسیر طولانی است، تغییرات نیز آرام‌آرام روی می‌دهند.

یادآوری رسالت برای افرادی که دور هم جمع شده‌اند، بسیار با اهمیت است:

هرکدام از اعضای هیئت‌منصفه عجله داشت که به دنبال کار خود برود در حالیکه تصمیم‌گیری در مورد جان یک فرد بر عهده آن‌ها بود و آن‌ها از این مهم غافل بودند. لزوم تعریف و یادآوری رسالت و وظیفه افراد بسیار ضروری است.

باید افراد را به پیش‌زمینه‌ها و تجربیات خودآگاه نمود:

در پایان فیلم مشخص می‌شود که پیش‌فرض‌ها و تجربه‌ها نقش مهمی بر تصمیم اعضای هیئت‌منصفه داشته است. برای نمونه یکی از آنها دارای تعصبات نژادپرستی بوده است و دیگری به دلیل مشکلاتی که با فرزندان خود داشته تصمیم‌گیری نموده است. ازاین‌رو باید به این مهم در امور سازمانی توجه داشت.

واقعیت و حقیقت تفاوت دارد:

گاهی به دلیل خطای تصمیم‌گیری، درک واقعیت به‌درستی صورت نمی‌پذیرد. بنابراین برای درک واقعیت‌ها باید روی درست بودن همه حقایق شک نمود. گناهکار بودن جوان بر اساس قضاوت دو شاهد صورت گرفته که بررسی هنری فوندا نشان می‌دهد هرکدام از آن‌ها به دلایلی از درک صحیح واقعیت عاجز بوده‌اند. همچنین فیلم نشان می‌دهد که هرچند خطای تصمیم وجود دارد ولی در نهایت تصمیم جمعی به نتیجه درستی می‌رسد.

در مورد تصمیم‌های مهم باید در مورد صحت اطلاعات بررسی جدی نمود:

اعضای هیئت‌منصفه وظیفه صحت اطلاعات را بر عهده دیگران گذاشته بودند درحالی‌که باید برای بررسی احتمال‌های مختلف وقت گذاشت. هنری فوندا با بررسی و بازدید از محل قتل به حقایقی دست می‌یابد که دیگران از دیدن آن غافل بودند.

نفر دوم در تصمیم‌گیری نقش زیادی دارد:

پس‌ازآن که هنری فوندا در مورد شک معقول خود توضیح می‌دهد، هیئت‌منصفه دوباره رأی‌گیری می‌کند. در این مرحله یکی دیگر از اعضای هیئت‌منصفه (پیرمرد ساعت‌ساز) نیز رأی به بیگناهی جوان می‌دهد. همین باعث می‌شود تا به‌تدریج افراد جدیدی به جمع آن‌ها بپیوندند.

شرایط محیطی بر تصمیم‌گیری‌ها اثر دارد:

اتاق هیئت‌منصفه گرم است و هرچند یک پنکه وجود دارد ولی نمی‌توانند آن را روشن کنند. پس از مدت طولانی متوجه می‌شوند که پنکه با روشن شدن چراغ اتاق کوچک کناری روشن می‌شود. پس از روشن شدن پنکه از میزان تنش‌ها کاسته می‌شود. این مسئله همچنین نشان می‌دهد افرادی که از حل ساده‌ترین مشکلات خود عاجز هستند نمی‌توانند مشکل دیگران را حل کنند. در واقع اکثر انسان‌ها از انگیزه‌های درونی برای غلبه بر مسائل و چالش‌های زندگی (چه مربوط به خودشان و چه مربوط به دیگران) برخوردار نیستند. آنها به‌سادگی تسلیم وقایع و اتفاقات می‌شوند و تلاشی برای تغییر نمی‌کنند.

انسان‌ها هر روز در معرض قضاوت قرار دارند:

هرچند موضوع فیلم در مورد یک دادگاه بود ولی موضوع قضاوت و تصمیم‌گیری در جای‌جای زندگی ما قرار دارد و باید به این موضوع با دقت توجه داشت.

ساختارها باید افراد را به تصمیم‌گیری صحیح وادار سازد:

همه اعضای هیئت‌منصفه باید در زمان مشخصی به یک تصمیم می‌رسیدند. در غیر این صورت هیئت‌منصفه منحل و گروه جدیدی مسئولیت تصمیم‌گیری را بر عهده می‌گرفت. اول تنها یک نفر مخالف بود که باید وی راضی می‌شد. وقتی تعداد مخالفان به دو نفر رسید موضوع خیلی دشوارتر شد. شاید رفتن و منحل نمودن هیئت‌منصفه راه‌حل آسانی بود ولی همه تا رسیدن به یک تصمیم در اتاق باقی می‌مانند.

همیشه از منطق نمی‌توان به اخلاق رسید:

آدم‌های هیئت‌منصفه سعی داشتند از نظر منطقی به تصمیم برسند و تصمیم ایشان اشتباه بود. درحالی‌که وقتی از منظر اخلاق به مسئله نگاه کردند به برداشت‌های صحیح رسیدند.

برای رهبری نیاز به داشتن سمت و پست نیست:

در شکل‌گیری تیم، یک نفر که به شغل مربی‌گری اشتغال داشت در مرکز قرار گرفت و کارها را هدایت نمود. هرچند هنری فوندا سمتی در تیم نداشت. ولی در واقع او و به دنبال وی پیرمردی که به‌عنوان نفر دوم به او ملحق شد، رهبری تیم و تصمیم‌گیری را بر عهده گرفتند.

در ادامه پیشنهاد می شود مقالات زیر را نیز مشاهده بفرمایید:

مانیبال: یک بازی ناعادلانه (بر اساس فیلم مانیبال)

در یک تیم واقعی، شکست یک نفر شکست همه است و پیروزی تیم پیروزی همه (بر اساس فیلم مربی کارتر)

درس‌هایی از نلسون ماندلا برای رهبری سازمان‌ (بر اساس فیلم شکست‌ناپذیر)

5 6 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فهرست
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x